ای نفست در نفس جام ها
جام می ام ده که بر اندام ها
می برسانم که ندارم دلی
تا که بسازم بَرِ خود محفلی
یکشنبه 86 دی 2
, ساعت 3:21 عصر |[ پیام]
نسیم خنک بهاری را در جعد گیسوانت حس کردم. آفتاب گرمی بخش تابستان را در لبخند غمین و پر حرارتت لمس کردم. شکوه برگریزان پاییزی را در بلندای قد رعنای تو، با عطر حضورت، نظاره گشته و سفیدی بلورین برف را در یاس نگاه مرمرینت باز یافتم. با توام، ای همه عطر و بهار من.....
یکشنبه 86 دی 2
, ساعت 3:20 عصر |[ پیام]
ایکه خیالی زخیالات من
ای! تو خیالی؟ یا خیالم خودم!
من زخیالات ازل بودمی
یا که خیالم ! نه هنوز آدمی
ای! تو خیالی؟ یا خیالم خودم!
من زخیالات ازل بودمی
یا که خیالم ! نه هنوز آدمی
یکشنبه 86 دی 2
, ساعت 3:16 عصر |[ پیام]
اینک اینک ها گر شوند جمع
همه در وصف دلبر می شوند خم
تو خود اینک،منم اینک کجاییم
همه در وصف خود بی انتهاییم
همه در وصف دلبر می شوند خم
تو خود اینک،منم اینک کجاییم
همه در وصف خود بی انتهاییم
یکشنبه 86 دی 2
, ساعت 3:11 عصر |[ پیام]
با خیال خیالت نیز شادم و خوشحال. با خیالت تا ابرها رفته و باز شادان بر می گردم. با خیالت تا هرچه زیبایی رفته و با یاد خیال رویت خیالی خیالین می سازم، ای همه خیال خیالین من.
یکشنبه 86 دی 2
, ساعت 3:9 عصر |[ پیام]
وقتی هوا سرد باشد میشود احساسش کرد
اما وقتی دلی سرد شود .
میشکند.
و بازهم کسی نمی فهمد .
اما وقتی دلی سرد شود .
میشکند.
و بازهم کسی نمی فهمد .
یکشنبه 86 دی 2
, ساعت 3:8 عصر |[ پیام]
در کنج عزلت کده خویش نشستم
آرام ولی...باز نشستم
از بس که کشیدم ز تو ای باده مستی
من باز خمارم و نشستم
آرام ولی...باز نشستم
از بس که کشیدم ز تو ای باده مستی
من باز خمارم و نشستم
یکشنبه 86 دی 2
, ساعت 3:6 عصر |[ پیام]
فعلا که خودمم از پرکاری بیکار شدم و اومدم نشستم و عزا گرفتم و اینک نویسی میکنم. شاید یادم بره که چقدر کار دارم. پابلو نرودا رو هم بی خیالش. دلش خوش بوده و یه چی گفته.
یکشنبه 86 دی 2
, ساعت 3:5 عصر |[ پیام]
اجازه ندهیم که دچار مرگ تدریجی شویم. شاد بودن را فراموش نکنیم. ( پابلو نرودا)
یکشنبه 86 دی 2
, ساعت 3:3 عصر |[ پیام]