خیلی سخته. سخته. خداااا. کاش فردا صبحی در کار نبود؛ کاش همه چی همین جا تموم می شد. می ترسم؛ به خدا می ترسم؛ تو رو به کی آخه قسم بدم؟
یکشنبه 86 دی 2
, ساعت 2:31 صبح |
[ پیام]
شب و صدای بال ملائک، شب و صدای نفسهای پیک سحر، شب و صدای آوای ملکوتی کروبیانی که به زمین آمده تا در سجاده شباویزان، عطر یاس پاشیده و از عطر خوش آنان عالمی را سرمست کنند. شب و یاد سحر و یه بغل پیام بیداری. شب و یاد آوای مرغ حق. شب و یاد مناجات تو.
یکشنبه 86 دی 2
, ساعت 2:30 صبح |
[ پیام]
توی این سال های کور و سیاه دست کم فهمیدم که معنای تقسیم کردن غم و شادی چیه.
یکشنبه 86 دی 2
, ساعت 2:29 صبح |
[ پیام]
دنیای شب رو دوست دارم. با اینکه انقده خستمه اما دلم نمیاد بخوابم. سکوت شب بهم آرامش میده.
یکشنبه 86 دی 2
, ساعت 2:25 صبح |
[ پیام]
چقدر خستمه. تا حالا داشتم کارای محل کار، یا به قول همکارا مشق شبم رو انجام میدادم. حالا هم انقده خستمه که با اینکه انقده خوابمه اما خوابم نمیبره. پارسی بلاگ هم که امروز من رو خستم کرد.
یکشنبه 86 دی 2
, ساعت 2:22 صبح |
[ پیام]
این همه غری هم که میزنم همه ش الکیه؛ فقط میخام خودم رو راحت کنم. من مث کسی ام که میره وسط خیابون و عربده می کشه؛ فرقش اینه که من عُرضه ندارم و اون عرضه داره؛ همین.
یکشنبه 86 دی 2
, ساعت 1:43 صبح |
[ پیام]
حالا خودم به گور سیاه. دست کم یه چیزی می گفتی که به خاطر اعتماد بیش از حد به تو و حرفات کس دیگه رو امیدوار نکنم. اصلا می دونی چیه؟ هر چی هم تو تقصیر داشته باشی، خریت از منه. بی برو برگرد.
یکشنبه 86 دی 2
, ساعت 1:42 صبح |
[ پیام]
ولی خودمونیم؛ کاش از اول گفته بودی نمیشه روی حرفات حساب کرد؛ کاش از اول همه چی رو می گفتی که دست کم یه فکری به حال خودم می کردم...
یکشنبه 86 دی 2
, ساعت 1:41 صبح |
[ پیام]
اصلا میدونی. بیست سال گول وعده هات رو خوردم؛ از این به بعد دیگه خودم رو الاف حرفای تو نمی کنم.
یکشنبه 86 دی 2
, ساعت 1:40 صبح |
[ پیام]
تو رو چه به دل و درد و اشک و غم و این مزخرفات؛ تو به کارای مهم تر از این برس؛ اگه قرار بود اتفاقی بیفته و کاری بکنی، برای اونایی که روز و شب دارن زیر پاهای کثیف این دنیا له میشن کاری میکردی.
یکشنبه 86 دی 2
, ساعت 1:39 صبح |
[ پیام]