یحتمل خانم دکتر عینکش رو ، جابجا میکنه و میگه: 
نُچ ...آخه بزرگ شدین شما. زشته زشته...

نُچ ...آخه بزرگ شدین شما. زشته زشته...
چهارشنبه 86 دی 12
, ساعت 3:34 عصر |[ پیام]
سکوتت را به چه معنا کنم، ای همه آواز خوش بودن/نبودت را به چه تفال زنم، ای تمام حضور پر رنگ و نیاز/
آمدنت را چگونه معنا بخشم، ای همه غایب در سرای هستی/رفتنت را به چه طعم دهم، ای همه بوی خوش زندگی/ بیا و بمان و بخوان و بگو، ای زیباترین صورت حضور.
چهارشنبه 86 دی 12
, ساعت 1:10 صبح |[ پیام]
گاهی وقتها چقدر آدم با شادی دیگران خوشحال میشه. مخصوصا اون وقتایی که خودت دلت گرفته میایی که از دلتنگیات بگی، قبل از اینکه چیزی بگی، با دیدن شادی اونا دلشاد میشی و ساکت.
چهارشنبه 86 دی 12
, ساعت 12:55 صبح |[ پیام]
نمی دونم چرا همش حسم میاد برا محرم بنویسم؟ احساس میکنم تا روز اول محرم بشه، تا چشم بهم بزنیم، تموم بشه و باز از قافله عقب بمونم. یا حسین مددی.
سه شنبه 86 دی 11
, ساعت 2:52 صبح |[ پیام]
امروز خیلی دلم میخواست که تو همایش شرکت کنم ، اما خوب نشد. مشغله کاری مجال بهم نداد. نمیدونم تا چه موقع قراره که مشغله ها ما رو از همه کار ، حتی اون کارایی که دوست داریم انجام بدیم باز میداره.
سه شنبه 86 دی 11
, ساعت 2:50 صبح |[ پیام]
تلی از خاک و نگاهی منتظر، گهواره ای خالی و حنجره ای ببریده، گودالی از خون و فریاد وا اماه، بانویی سیه پوش و ندای وا حسینا، دستهایی افتاده برنخلستان و زمزمه یا اخا، ادرک اخا. فراتی پر آب و ..... فراتی پر آب و شرمندگیی به وسعت تاریخ بر پیشانی آب.
سه شنبه 86 دی 11
, ساعت 2:47 صبح |[ پیام]
قافله ای در راه و قافله سالاری به دنبال. امیری در راه و عقیله ای بنشسته به محمل. علمی در راه و علمداری پیش قراول. گهواره ای به محمل و کودکی خفته به آغوش مادر. نخلستانی در پیش و چهار هزار شبه مرد در کنار... قرار است پیک مرگ بر کدامین گروه خبر رساند؟!
سه شنبه 86 دی 11
, ساعت 2:37 صبح |[ پیام]
ای که بنشسته در این خانه خوش نقش خیال
خیز از این خانه برو ، رخت بِبَر ، هیچ مگو
یا حق
دوشنبه 86 دی 10
, ساعت 5:9 عصر |[ پیام]
فلسفه بعضی رفتن ها رو اصلا نمی دونم. حکمتش رو هم نمی دونم. فلسفه و حکمت بعضی رفتن ها، اونم یوهویی رفتن ها رو اونم بی خبر یوهویی رفتن رو نمی دونم و نمی فهمم. الله اعلم. خودش زندگی میده و خودشم.....
دوشنبه 86 دی 10
, ساعت 4:45 عصر |[ پیام]