فصل سوم، یک کتاب گندهی تخصصی هم برای خودش شاهکاریس. پر است از اشکالات نوشتاری توی جزوه. ملت فارسیشان غلت است.
تمام شیرینی طبقه سوم خانهمان. برادر زادهام است.
نگفتم برادر، نگفتم خانمش. گفتم دخترش.
اوکی؟
چهارشنبه امتحان دارم. خانم حسینی، درس را آورده جلوی چشممان.
- آخه نامرد من چقدر مگه جون دارم. 5 فصل درس تخصصی. دارم پوست می اندازم. آن هفته هم که امتحان بود.
+ دانشجویی یعنی همین دیگه.
درسته که موسیقی خارجکی را نمیفهمم کامل. مخصوصا اسپانیایش را. ولی ریتم خوبی داره.
موسیقی را برای ریتمش گوش میکنم. والا سنتی خودمان پرمحتواتر از بقیه موسیقیهاس. حتی بیکلامش.
دو بار به شخصی زنگ زدم. هر دو بارش هم داشت مشغول مکالمه با کسی دیگهای بود. چرااااااااااا ؟
الان دیگه خودش زنگ میزنه به من ببینه، چی کارش داشتم ؟
موسیقی که گوش میکنم. حسن و حامد اعتراض میکنن. قطع میکنم. موسیقی بدی که نبود. سینما پارادیزو است.
عجب !!
مطلب اول راکه فرستادم روی وبلاگ نمایش نمی دهد. عجب ضد حال خفنی.
بچهها فکر میکنن، باز سوتی دادهام.
مقداری ناراحت میباشم.
بنر را که طراحی کردیم. من و حامد.
این وسط مهدی حال میدهد. طراحی قالب !!