سفر یعنی من و گستاخی من
همیشه رفتن و هرگز نماندن
هزاران ساحل نادیده دیدن
به پرسش های بی پاسخ رسیدن
همیشه رفتن و هرگز نماندن
هزاران ساحل نادیده دیدن
به پرسش های بی پاسخ رسیدن
پنج شنبه 86 دی 6
, ساعت 11:14 عصر |[ پیام]
دهنم وااااا ماند.
یک لحظه توهم رتبهی دوم اینک نویسی بهم دست داد.
یک لحظه توهم رتبهی دوم اینک نویسی بهم دست داد.
پنج شنبه 86 دی 6
, ساعت 11:5 عصر |[ پیام]
من اون بادی نیستم که با این بادا بلرزم...
چقدر من از این جمله هه خوشم میاد....چون خیلی معنی و مفهوم داره...
یه جورایی ابهت رو نشون میده!!!
چقدر من از این جمله هه خوشم میاد....چون خیلی معنی و مفهوم داره...
یه جورایی ابهت رو نشون میده!!!
پنج شنبه 86 دی 6
, ساعت 11:2 عصر |[ پیام]
سر همین جریان برای شورای دانشآموزی رد صلاحیتم کردند.
پنج شنبه 86 دی 6
, ساعت 11:0 عصر |[ پیام]
کلاس سوم بودیم؛ چهارمیها و پنجمیها را بردند سینما. یک شورش مسالمت آمیزی راه انداختم آن سرش نا پیدا.
سینفر بودیم، سیصدتا نامه توی صندوق پیشنهادات و اتقادات ریخیتم. جلوی چشم مدیر و ناظم.
مدرسه رو تهدید کردیم به بمب گذاری.
پنج شنبه 86 دی 6
, ساعت 10:59 عصر |[ پیام]
من آن موجم که آرامش ندارم
به آسانی سر سازش ندارم
همیشه در گریز و در گذارم
نمی مانم به یک جا، بی قرارم
پنج شنبه 86 دی 6
, ساعت 10:51 عصر |[ پیام]
یک گروه سرود راه انداخته بودم که هیچ رقمه هماهنگ نمیشدند.پنج دقیقه قبل از اجرای مراسم بردمشون توی یه اتاق و یه خطکش گرفتم دستم و مثل رهبرهای ارکستر سمفونیک براشون دست و بال تکون دادم.
هماهنگ شدند ماه!
پنج شنبه 86 دی 6
, ساعت 10:50 عصر |[ پیام]
وقتی گفت: برو....خب بابا برو دیگه...
واسه چی اینقدر کلید میشی...زشته خب...یعنی چی!!!
باید بیشتر از اینا با جنبه بود.با جنبه بودن هم خوبه بعضی وقتا
واسه چی اینقدر کلید میشی...زشته خب...یعنی چی!!!
باید بیشتر از اینا با جنبه بود.با جنبه بودن هم خوبه بعضی وقتا
پنج شنبه 86 دی 6
, ساعت 10:49 عصر |[ پیام]
اگر روزهایم سپری شد...اگر ندیدم آن چرا را که باید از تو می دیدم
همه ی اینها فقط از کوته بینی من بود نه از ....تو
همه ی اینها فقط از کوته بینی من بود نه از ....تو
پنج شنبه 86 دی 6
, ساعت 10:48 عصر |[ پیام]
شعر دوکاج رو تیاتر کرده بودم.
نو آورهایی کردم تو اون تیاتر که ملاقلیپورش نمیتونست بکنه.
قلدرهای کلاس را گذاشته بودم تیر چراغ برق.
نو آورهایی کردم تو اون تیاتر که ملاقلیپورش نمیتونست بکنه.
قلدرهای کلاس را گذاشته بودم تیر چراغ برق.
پنج شنبه 86 دی 6
, ساعت 10:47 عصر |[ پیام]