سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اوه رفت سراغ تلفن. خدا رحم کنه!


 پنج شنبه 86 دی 6 , ساعت 10:26 عصر |[ پیام]

مثل این‏ است که شب نم‏ناک است.


 پنج شنبه 86 دی 6 , ساعت 10:25 عصر |[ پیام]
پارسال بود؛ یک دور تمام لیلی و مجنون را شنیدم.
 پنج شنبه 86 دی 6 , ساعت 10:25 عصر |[ پیام]
دیروز با دکتر وثوق یک ساعتی بحث کردم.
(به قول آقای نجمی) خودشم یه ملت مریض تو نوبت بودن‏ها.
 پنج شنبه 86 دی 6 , ساعت 10:24 عصر |[ پیام]

اوه الان یادم اومد اینک های دیروزم رو ننوشتم.


 پنج شنبه 86 دی 6 , ساعت 10:22 عصر |[ پیام]

می‏گه سعی کن شوخی کنی.
...
خنده‏ای کو که به دل انگیزم.


 پنج شنبه 86 دی 6 , ساعت 10:21 عصر |[ پیام]
امشب عروسی محمد علی بود.
هنوز باورم نمی‏شه به این بشر زن دادن.
شش سال تمام یک مدرسه از دستش عاصی بودند.
 پنج شنبه 86 دی 6 , ساعت 10:13 عصر |[ پیام]

هر دلتا پلاس شش‏هزار تومان.
این نامردی نیست؟


 پنج شنبه 86 دی 6 , ساعت 10:11 عصر |[ پیام]
امروز فسیل لنز پدرم کشف شد.
تنها یادگاری از جبهه و جنگ بابام.
 پنج شنبه 86 دی 6 , ساعت 10:10 عصر |[ پیام]

مادرم قول داده اگر «اکثر من فصمة» و این‏ها براش ثابت بشه یک کت شلوار مشکی (محرم ها بخوانند دومادی)‏ برام بخره.


 پنج شنبه 86 دی 6 , ساعت 10:8 عصر |[ پیام]
<   <<   16   17   18   19   20   >>   >