پارسال بود؛ یک دور تمام لیلی و مجنون را شنیدم.
پنج شنبه 86 دی 6
, ساعت 10:25 عصر |[ پیام]
دیروز با دکتر وثوق یک ساعتی بحث کردم.
(به قول آقای نجمی) خودشم یه ملت مریض تو نوبت بودنها.
(به قول آقای نجمی) خودشم یه ملت مریض تو نوبت بودنها.
پنج شنبه 86 دی 6
, ساعت 10:24 عصر |[ پیام]
اوه الان یادم اومد اینک های دیروزم رو ننوشتم.
پنج شنبه 86 دی 6
, ساعت 10:22 عصر |[ پیام]
میگه سعی کن شوخی کنی.
...
خندهای کو که به دل انگیزم.
پنج شنبه 86 دی 6
, ساعت 10:21 عصر |[ پیام]
امشب عروسی محمد علی بود.
هنوز باورم نمیشه به این بشر زن دادن.
شش سال تمام یک مدرسه از دستش عاصی بودند.
هنوز باورم نمیشه به این بشر زن دادن.
شش سال تمام یک مدرسه از دستش عاصی بودند.
پنج شنبه 86 دی 6
, ساعت 10:13 عصر |[ پیام]
امروز فسیل لنز پدرم کشف شد.
تنها یادگاری از جبهه و جنگ بابام.
تنها یادگاری از جبهه و جنگ بابام.
پنج شنبه 86 دی 6
, ساعت 10:10 عصر |[ پیام]
مادرم قول داده اگر «اکثر من فصمة» و اینها براش ثابت بشه یک کت شلوار مشکی (محرم ها بخوانند دومادی) برام بخره.
پنج شنبه 86 دی 6
, ساعت 10:8 عصر |[ پیام]