دندانم هنوز درد می‏کنه.با شهیده چت کردم؛دندانم هم آروم شد.انگار چت می‏تونه بهتر از استامینوفن باشه؟!...
 پنج شنبه 86 آذر 22 , ساعت 11:25 صبح |[ پیام]
سلام...آخ دندانم...چقدر درد داره؟؟
 پنج شنبه 86 آذر 22 , ساعت 11:23 صبح |[ پیام]
آهستان این‏جاست؛‏ همان آقای حسینی را می‏گویم. از یزد آمده قم؛ پیش ما. از علاقه‏مندان دعوت می‏شود حداکثر تا ساعت 12 ظهر خود را به ما برسانند.
 پنج شنبه 86 آذر 22 , ساعت 10:25 صبح |[ پیام]

فرزندان قابیل می‏خوانم.


 پنج شنبه 86 آذر 22 , ساعت 7:56 صبح |[ پیام]
دیروز وقتی به قاعده‏ی یک کارگر افغانی آجر می‏انداختم بالا به یک کشف فلسفی رسیدم.
«دو کفتر عاشق که‏ خال شده باشند در آسمان، دل و دست و پای کارگر افغانی‏ را هم می‏لرزانند»
 پنج شنبه 86 آذر 22 , ساعت 7:47 صبح |[ پیام]

خر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر
پف ف ف ف ف ف ف

هان؟ چیه؟ تیتر رو خوندی فکر کردی در مورد درازگوش مطلب نوشتم؟ نه بابا. من الان خوابِ خوابم. والا!


 پنج شنبه 86 آذر 22 , ساعت 1:46 صبح |[ پیام]
حسن یک سایت پیامک رایگان خارجی پیدا کرده. خواستم شماره‏ام را ثبت کنم ولی ترسیدم یه وقت بعدها پیامک تبلیغاتی بفرستد و حال‏مان را بگیرد؛ تازه ما که از زبان خارجه چیزی نمی‏فهمیم حال‏گیری‏اش بیشتر هم هست. حالا بذار حسن امتحان کنه ببینیم چی می‏شه!
 پنج شنبه 86 آذر 22 , ساعت 1:30 صبح |[ پیام]
آقا من که ندیدم؛ شما اصلا ابراهیم‏نبوی می‏شناسید؟ من که نمی‏شناسم. من که ندیدم؛ نیازی هم نیست ما طنز خوب داشته باشیم چون مخالفین ما اصلا طنزنویس خوب ندارند. همین طور که کله‏مون زیر برفه خیلی خوش می‏گذره؛ فقط همچین یه نمه سرده!
 پنج شنبه 86 آذر 22 , ساعت 12:57 صبح |[ پیام]
تازه من به این بنده خدا لینک نداده‏ام... فقط خواستم یکی از طنزهایش را بخوانم. همین. آقا به خدا ما بی‏تقصیریم؛ تقصیر اون یاروه که طنزهاش قویه! همین رو می‏خواستی؟ بیا دیگه تبلیغش هم کردم. خدایا من رو نبر جهنم!
 پنج شنبه 86 آذر 22 , ساعت 12:56 صبح |[ پیام]
امشب که به قضیه لینک دادن فکر می‏کنم، هی یاد ابوذر منتظر القائم می‏افتم؛ حاضر نبود به هیچ یک  از مخالف‏هایش لینک بدهد و لینک دادن این چنینی را هم نوعی تبلیغ محسوب می‏کرد. حامد امشب به من می‏گفت چرا بوق ابراهیم نبوی شده‏ای.
 پنج شنبه 86 آذر 22 , ساعت 12:54 صبح |[ پیام]
<   <<   86   87   88   89   90   >>   >