ایشالله میرسه یه روزی که بشه یه روز مشخص با وبلاگ نویسهای دختر در میدان امام جمع بشیم و موضوعات روز را به چالش بکشیم.ایشالله نتیجه هم میدهد.
شنبه 86 اسفند 4
, ساعت 8:39 عصر |[ پیام]
حلالم کن. امشب کلی غیبتت رو کردم.
چطور دلت میاد اینطور کنی ؟ هااان.
شنبه 86 اسفند 4
, ساعت 8:39 عصر |[ پیام]
به خدا فقط می خوام یه کامنت برات بزارم.
یه کامنت خصوصی . نه اصلا یه کامنت عمومی .
بابا منو از اسپمات نجات بده
شنبه 86 اسفند 4
, ساعت 8:38 عصر |[ پیام]
راستش راضی باشین.آخه یه جورایی بعضی وبلاگها و بعضی نویسندها رو نقد کردیم با دوستم.اون میگه باید بریم حلالیت بطلبیم.اما من میگم ؛فقط نقدشون کردیم.مگه بده؟
شنبه 86 اسفند 4
, ساعت 8:37 عصر |[ پیام]
مادرانه . می بینی . شما بگو . مگه اونا که مجردند راحت تر نیستند؟؟؟
منم می خوام بیام نمیشه
آخه چطوز خودم رو 5 روز به یکی تحمیل کنم. هاااان؟
شنبه 86 اسفند 4
, ساعت 8:36 عصر |[ پیام]
اگه برسم ؛دلم می خواد نتیجه این کامنت حضوری رو در وبلا گم بنویسم.شاید امشب نوشتم.البته اگه بیدار باشم و خواب نمونم...
شنبه 86 اسفند 4
, ساعت 8:35 عصر |[ پیام]
من حاضرم تیکه تیکه بشم تا یه لحظه اروم بشی.
کی آرامش خواست. من اوون را می خوام.
چرا منو نمی خواد ؟
شنبه 86 اسفند 4
, ساعت 8:34 عصر |[ پیام]
دی سی نمی شم. حتی اگه تو جفت پا بپری روی سیمم.
تازه احساس می کنم پاره پاره شدن رو
بابا مگه گناه کردم؟
می خوام حرف بزنم . تخم کفتر کیلویی چند؟
شنبه 86 اسفند 4
, ساعت 8:33 عصر |[ پیام]
واقعا این مجردها چه راحتند...خودشون خبر دارند که چقدر آزادی دارند؟
شنبه 86 اسفند 4
, ساعت 8:32 عصر |[ پیام]