به اکتشافات جالبی رسیدم. یکیش اینکه کلنگ رو باید از آخرین نقطهی چوبش گرفت.
جمعه 86 آذر 30
, ساعت 2:15 عصر |[ پیام]
استخر کیلویی چند؟
کلنگ میزنیم؛ پنج تا در میان، بیلو
جمعه 86 آذر 30
, ساعت 12:44 عصر |[ پیام]
ما بریم صبحانه.
راستی. اگه کسی میخواست بره استخر یه تماسی با من بگیره.
راستی. اگه کسی میخواست بره استخر یه تماسی با من بگیره.
جمعه 86 آذر 30
, ساعت 10:1 صبح |[ پیام]
کاش میشد این یادداشت را درون گروهی گذاشت.
مقدمه و حدیث و روایت لازم ندارد.
دوستتون دارم.
مقدمه و حدیث و روایت لازم ندارد.
دوستتون دارم.
جمعه 86 آذر 30
, ساعت 10:0 صبح |[ پیام]
یاد جادهی سحمر یحمر افتادم
مشغره عین تین.
-------------------------------------------------
مال اسمهای نا مانوس به کار نبر ها!
جمعه 86 آذر 30
, ساعت 9:48 صبح |[ پیام]
طرف کامنت گذاشته «قالبتون خیلی به هم ریختهاست؛ حتی یه بار رفرش کردم ولی باز هم منو هاتون اون پایین بود»
دلم برای مهدی کباب. چقدر زور زد که اینشکلی بشه
جمعه 86 آذر 30
, ساعت 9:44 صبح |[ پیام]
آها راستی.
دکتر نزدیک بود کتکم بزنه.
میگفت خجالت نمیکشی بدون لنز رانندگی میکنی
دکتر نزدیک بود کتکم بزنه.
میگفت خجالت نمیکشی بدون لنز رانندگی میکنی
جمعه 86 آذر 30
, ساعت 9:36 صبح |[ پیام]
با این همه فشار تا اول تابستون سال آینده صبر کنم، خیلی هنر کردم.
جمعه 86 آذر 30
, ساعت 9:35 صبح |[ پیام]
