زائره! بَدی بتجیبیلی ئهوه بی طلّع تعب هل الیام کلوو
جمعه 86 آذر 23
, ساعت 10:34 عصر |[ پیام]
میخواستم یک اینک بنویسم تا پنج سال دیگر خوانده شود.
یک اینکی که هیچ مهم نیست شماها بفهمیدش!
یک اینکی مخاطب خاص دارد
یک اینکی که هیچ مهم نیست شماها بفهمیدش!
یک اینکی مخاطب خاص دارد
جمعه 86 آذر 23
, ساعت 10:33 عصر |[ پیام]
دایی میشه برادر مادر زن پسر خالهی مادرم!
یه مرد پنجاه ساله که اٍند جادهی وژدان کاریه
یه مرد پنجاه ساله که اٍند جادهی وژدان کاریه
جمعه 86 آذر 23
, ساعت 10:32 عصر |[ پیام]
دلم میخواست بنویسم.
توپ توپم. شاااااهکار.
خودم و یه بیل و دو تا سطل و یه دایی و یه کوه نخاله
!
توپ توپم. شاااااهکار.
خودم و یه بیل و دو تا سطل و یه دایی و یه کوه نخاله
!
جمعه 86 آذر 23
, ساعت 10:29 عصر |[ پیام]
امروز خیلی دلم خواست اینک بنویسم.
مخصوصاً وقتی که نخاله میانداختم بالا.
مخصوصاً وقتی که نخاله میانداختم بالا.
جمعه 86 آذر 23
, ساعت 10:27 عصر |[ پیام]
دیروز وقتی به قاعدهی یک کارگر افغانی آجر میانداختم بالا به یک کشف فلسفی رسیدم.
«دو کفتر عاشق که خال شده باشند در آسمان، دل و دست و پای کارگر افغانی را هم میلرزانند»
«دو کفتر عاشق که خال شده باشند در آسمان، دل و دست و پای کارگر افغانی را هم میلرزانند»
پنج شنبه 86 آذر 22
, ساعت 7:47 صبح |[ پیام]
سرم را میکنم توی میهن بلاگ؛ بوی تعفن میدهد.
چهارشنبه 86 آذر 21
, ساعت 2:27 صبح |[ پیام]