سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کم کم حصارها بسیار می‌شوند
بین من و شما دیوار می‌شوند
پ.ن: اگه اون اتفاق تازه مهرماه نمی‌افتاد، یقین بدون همین می‌شد...

 سه شنبه 86 اسفند 7 , ساعت 8:35 عصر |[ پیام]
به قول حضرت صائب:
تخم رنجش در زمین دوستی پاشیدن است
شکوه احباب را پوشیده در دل داشتن

نامردی اگه هر چی تو دلته را نریزی بیرون.
 سه شنبه 86 اسفند 7 , ساعت 8:32 عصر |[ پیام]
خدا خیرش بده هرکی این اینک را از خودش در وکرد!
حالا که دیگه دستمون به قلم نمی‌ره برای نوشتن تو اینک خودمون اگه اینجا نبود یحتمل هرشب باید منتظر یه انفجار مهیب بودیم!
انفجار ذهن خسته من! ذهن انباشه از خزعبلات مسخره...

 سه شنبه 86 اسفند 7 , ساعت 8:29 عصر |[ پیام]

ببین! این مسائل با وجود بزرگی و اهمیتشون واسه من، وقتی بین من و تو اتفاق می‌افته، پیش دوستی چندین ساله‌مون هیچه هیچه. تو بیخود خودتو نگران نکن...


 سه شنبه 86 اسفند 7 , ساعت 8:28 عصر |[ پیام]
چی؟ چرا؟ کی؟ کجا؟برداشت اشتباه!
همیناست که آزارم میده.

 سه شنبه 86 اسفند 7 , ساعت 8:28 عصر |[ پیام]

برا دل خودم می‌نوشتم. نه اینکه کسی نامحرم باشه‌ها! نه!
نمی‌خواستم شائبه این پیش بیاد که...


 سه شنبه 86 اسفند 7 , ساعت 8:27 عصر |[ پیام]
خیلی مونده تا اخلاق من بیاد دستت.
خیلی مونده تا اخلاقت بیاد دستم.

 سه شنبه 86 اسفند 7 , ساعت 8:27 عصر |[ پیام]
واقعا فکر کردی من برا چی دیگه اونجوری نمی‌نویسم؟!!!
روال نوشته‌هامو ببین. می‌فهمی.

 سه شنبه 86 اسفند 7 , ساعت 8:26 عصر |[ پیام]
همین سوء تفاهمات کوچولوئه که میشه قاتل جان دوستی‌ها!
همیشه به همه گفته‌ام که به غیر از آنچه مد نظرتونه،‌احتمالات دیگه را هم در نظر بگیرید.

 سه شنبه 86 اسفند 7 , ساعت 8:25 عصر |[ پیام]
باشه! حتی اگه اون یکی رفیق مشترکمون بگه تو خودتو کوچک می‌کنی که اینقدر به این‌ها ابراز علاقه می‌کنی، من باز هم می‌گم که: «دوستتون دارم. هر دو نفرتون را.»
 دوشنبه 86 اسفند 6 , ساعت 10:54 عصر |[ پیام]
<   <<   21   22   23   24   25   >>   >