پ.ن: دوست داشتنیه. دوستش دارم. چکار کنم؟
راستش همیشه بااین فکر که این دوستمون کلاسش بالاتر از این حرفاست که بخواهد توی وبلاگهای مردم کامنت بگذارد خودم را تسکین داده ام!!! اما وقتی امروز دیدم برای چه مطلب آبکی کامنت گذاشته دیگه طاقت نیاوردم...
قبلاترها! که هنوز به پارسی بلاگ نیامده بودم اسم وبلاگش بود که مرا جذب کرد، بعد نوشتههایش، بعد که خودش را دیدم چقدر خوشحال شدم که همشهری هستیم!
وای! خدا منو ببخشه! من اون موقع که اون اینک ها را مینوشتم اصلا توجه نکردم که پستم دقیقا پشت سر پست حامد است و ممکن است این سوء تفاهم پیش بیاد که من با حامد بوده ام!
آخه این کارای تو چه معنی میده؟
حد اقل یه بار . فقط یه بار بیا بگو به این دلیل و این دلیل من این کارو میکنم!!!
پ.ن: (رفقای اصفهانی ببخشند. اینک بود کاریش نمیشد کرد. می پرید...)
یا اون یکی دیگه که از وقتی با ما آشنا شده فقط تمسخر و خندیدناش مال ماست.
یه روز میخواستم بهش بگم اگه تو منو نداشتی این همه اس ام اس تمسخر آمیز را برا کی میفرستادی؟
نگفتم...
اما ما از اولش هم یه جور دیگه روی تو حساب کردیم! با ما به از این باش که با ...
یا این یکی که خودش میاد آشنایی میده و میره و بعد هر چی تو حرف میزنی یه جور برخورد میکنه که انگار اصلا صدای تو رو نمیشنوه!