گفت: خطر متفاوت بودن را بپذیرید اما بیاموزید بدون جلب توجه متفاوت باشید.
احساس کردم امروز خیلی جلب توجه کردم.
ایستگاه اتوبوس، ترافیک، خنده، حرف، بغض، حرف، گریه، کوچه باغ، دود سیگار، بیمارستان، خنده، فرار...
ببین! برو بهشون بگو تو این کشور هیچ وقت حقوق بشر و آزادی بیان رعایت نمیشه!
اما بعدش هم بپرس چرا تا نزدیک انتخابات میشه اینها اینقدر دلشون به حال ما میسوزه؟
خبرشو کی میدی؟!
1- از کجا فهمیدی مامانم دوستم داره؟
2- تو هم مثل اون رفیقت یه جا دلت گیره. مطمئنم. چشمات اینو میگه...
(8)میگفتند: چرا این پیغمبر نه گنجی داره نه باغی داره نه ویلایی! گفتم: آیا اگه من اون موقع بودم باز هم دنبال پیغمبرت راه میافتادم؟! جواب دادم: اگه منم یکی از همون پا برهنهها بودم شاید، اما بعید میدونم اگه دستم به دهنم میرسید دعوت مساوات پیامبرت را قبول میکردم...
با همون استاده که دو سه ترم پیش سر مسائل اعتقادی حرفم شد!
هرچند حالا دیگه هر موقع که منو میبینه خودش تندی سلام میکنه، اما ما هم کلاس گذاشتیم و نه اون هفته رفتیم و نه این هفته!
جونم در میاد تا بیام تو مدیریت و پنجره راباز کنم و پیامو بخونم ...
همچنان تفسیر میخوانم! فرقان= جدا کننده حق از باطل...
میگه: قرآن بهترین وسیله شناخت حق از باطل است.
ناخودآگاه یاد اون روز افتادم که قرآنها را بر سر نیزه کردند و گفتند: لا حکم الا لله!
پس چرا اون روز اونها حق را از باطل تشخیص ندادند؟