حالا که گرمای غم و غصه قیصر کمتر شده، طنز هم میشود خواند و خندید. اگرچه تلخی آن، کام آدم را تلخ میکند.
دوشنبه 86 آذر 19
, ساعت 9:48 صبح |[ پیام]
در میان آیپیهای ثبت شده در کامنتهای وبلاگم گشت و گزار میکنم...
دوشنبه 86 آذر 19
, ساعت 9:41 صبح |[ پیام]
خبر نداشتم کامران نجفزاده فعال شده. خوب مینویسه. لینکش کردم توی رسپنا.
دوشنبه 86 آذر 19
, ساعت 9:28 صبح |[ پیام]
آدمها گاهی حرفهایی دارند که با اسم واقعیشان نمیخواهند یا نمیتوانند بزنند. وبلاگ با هویت مجهول برای کسی که قبلا وبلاگنویس بوده است، معمولا اشاره به این نکته دارد. مختاباد گوش میکنم...
دوشنبه 86 آذر 19
, ساعت 9:9 صبح |[ پیام]
مادر میگه: خودت رو لوس نکن. پاشو برو شیر بیار.
دوشنبه 86 آذر 19
, ساعت 6:8 صبح |[ پیام]
دست مادر و روی ماه خداوند را میبوسم. گلها همه آفتابگردانند.
دوشنبه 86 آذر 19
, ساعت 6:6 صبح |[ پیام]