حسن و مهدی سر کلاس داستاننویسی آقای نواب هستند. معلوم نیست توی این کلاس چه خبر است؛ مانند کلاسهای آموزش بازیگری دارند از خودشان ادا و اطوار در میآورند!
یکشنبه 86 آذر 18
, ساعت 8:28 عصر |[ پیام]
وبمستر فیروزه، برای رسپنا یک تمپلیت جدید نوشته است. خوشگل است. منتظر یک تحول جدی در قالب رسپنا باشید. البته خدا به داد نوشتههایش برسد!
یکشنبه 86 آذر 18
, ساعت 8:11 عصر |[ پیام]
«پارسیبلاگ. پیشرفتهترین سیستم مدیریت وبلاگ فارسی»
با این ادبیات مخالفم؛ به خود مهنس هم گفتم... باعث موضعگیری مخاطب میشه.
یکشنبه 86 آذر 18
, ساعت 7:56 عصر |[ پیام]
خب دیگه، بحث رو عوض کنیم. این قدر از این دو نفر حرف نزنیم... راستی خبر داری که دو نفر از بچههای اینک خودشون رو از اینک حذف کردند؟ بازم که همون شد!
یکشنبه 86 آذر 18
, ساعت 7:54 عصر |[ پیام]
اصلا به من چه که دو نفر با ناراحتی از اینک رفتند؟! اصلا به درک! اصلا مگر مهم است که دو تا از دوستهای آدم ناراحت باشند و با اینک قهر کنند؟ قطعا هیچ اهمیتی ندارد. آقای محترم! به تو میگم اهمیت ندارد دیگر! گیر نده!
یکشنبه 86 آذر 18
, ساعت 7:52 عصر |[ پیام]
یک بار دیگر هم یک جای دیگر گفتم وقتی دو نفر، فکر میکنند درست میگویند و حرفشان با یکدیگر متناقض است، قطعا یکیشان در جهل مرکب است. و ادامهی حرفم هم این بود که اگر هیچ کدام از آنها کوتاه نیاید تا ثریا میرود دیوار کج!
یکشنبه 86 آذر 18
, ساعت 7:49 عصر |[ پیام]
برایم مهم است ولی قبول کردهام که این اهمیت، بیجاست و دایهی مهربانتر از مادر شدن است. در نتیجه: به درک!
یکشنبه 86 آذر 18
, ساعت 7:48 عصر |[ پیام]
نمیتوانم بگویم به درک ولی مینویسم... به درک!
یکشنبه 86 آذر 18
, ساعت 7:42 عصر |[ پیام]
من: نهار کجا خوردی؟
اون: چه اهمیتی داره؟ تنهایی. یه جای چرک و کثیف. اصلا حال نداد. فقط برای رفع گرسنگی بود. صبحونه هم نخورده بودم
من: فقط هانگریت رو برطرف کرد؟ سوشیالت رو تامین نکرد؟
اون: انرژیم رو تحلیل برد. فانم هم نابود شده. با هیش کی نمیتونم حرف بزنم.
اون: چه اهمیتی داره؟ تنهایی. یه جای چرک و کثیف. اصلا حال نداد. فقط برای رفع گرسنگی بود. صبحونه هم نخورده بودم
من: فقط هانگریت رو برطرف کرد؟ سوشیالت رو تامین نکرد؟
اون: انرژیم رو تحلیل برد. فانم هم نابود شده. با هیش کی نمیتونم حرف بزنم.
یکشنبه 86 آذر 18
, ساعت 7:1 عصر |[ پیام]