سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بزرگترین اشتباه اسکارلت این بود که چشمش رو به روی یک عشق کور باز کرده و عشق واقعی رو از خودش روند. عشقی که وجود و روحش رو با هم میخواست و نه جسمش رو به تنهایی، فقط با خیال واهی کسی که جسمش رو میخواست و نه اصلیتش رو. 


 چهارشنبه 86 آذر 28 , ساعت 10:57 صبح |[ پیام]

اون در اون مجلس خیریه رقصید، چون دوست داشت برقصه و عواقبش رو هم به جون خرید. چرا نباید می رقصید؟ اون یه بچه بود که زود بیوه شده بود. شاید اشتباه می کنم، اما گاهی از مبارزه با بعضی عرفیات پوسیده لذت می برم.


 چهارشنبه 86 آذر 28 , ساعت 10:51 صبح |[ پیام]

هرگز دلم برا اسکارلت نسوخت. چون ازش به نوعی خوشم می اومد. اون کارهایی رو می کرد که به نظرش درست بود و با عرف پوسیده جامعه اش نمی خوند. اون درست فکر می کرد، چرا یک زن جوان 16 ساله به صرف بیوه شدنش باید تا آخر عمر فقط لباسای تیره می پوشید؟


 چهارشنبه 86 آذر 28 , ساعت 10:49 صبح |[ پیام]

بیماریی که از حیوانات به خصوص گربه به انسان منتقل میشه. بازی با گربه، چنگ زدن گربه و خیلی چیزای دیگه باعث این بیماری میشه. آزمایش خون نشون میده که فردی این بیماری رو داره یا نه؟ نقطه مورد حمله چشم و تاثیر بر کانون دید می باشد. با یه دفعه بعیده که بشه.


 چهارشنبه 86 آذر 28 , ساعت 10:0 صبح |[ پیام]
نگاه مستقیمش پشتت رو میلرزونه، انگاری که روبروته و داره نگاهت میکنه. چرا اینهمه ازش فرار میکنی ؟؟ 
 چهارشنبه 86 آذر 28 , ساعت 9:53 صبح |[ پیام]

چقدر خوبه که آفِت باشه و خونه باشی و بخوابی. اما یه عادت مرموز بازم زود بیدارت می کنه. عادت مرموز سحرخیزی. اما اگه بهش بها ندی، بازم خوابت میبره و خوب الان بیدار میشی. تازشم گشنگی بی شامی شب قبل هم نمی ذاره خوب بخوابی.


 چهارشنبه 86 آذر 28 , ساعت 9:50 صبح |[ پیام]

اینک صبح به خیر.


 چهارشنبه 86 آذر 28 , ساعت 9:48 صبح |[ پیام]
مگر اینکه‏طبقه پایینی‏ها دانس بگذارند که این دوتا بیدار بشند
 چهارشنبه 86 آذر 28 , ساعت 8:56 صبح |[ پیام]
می‏گوید ‏«لابد اتفاق مهمی افتاده که وبلاگت رو نوشتی»
 چهارشنبه 86 آذر 28 , ساعت 8:33 صبح |[ پیام]
امشب نمی‏توانم برم زیر سقف باران.

 چهارشنبه 86 آذر 28 , ساعت 8:30 صبح |[ پیام]
<   <<   26   27   28   29   30   >>   >