سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یعنی من؟

 چهارشنبه 86 دی 12 , ساعت 1:8 صبح |[ پیام]
می دونم زیاد اهل حرف زدن نیستی؛ اما حالا یه چیزی بگو. لااقل یه لبخند بزن.

 چهارشنبه 86 دی 12 , ساعت 12:33 صبح |[ پیام]
من آفتاب انورم؛ می دونی که؟

 چهارشنبه 86 دی 12 , ساعت 12:26 صبح |[ پیام]
الان یاد اون شبی افتادم که داشتم دایی می شدم؛ من بیدار بودم تا اذان صبح و باباش راحت گرفته بود خوابیده بود! البته مطمئنا راحت نبود.

 چهارشنبه 86 دی 12 , ساعت 12:24 صبح |[ پیام]
آی لاو یو! زندگی!

 چهارشنبه 86 دی 12 , ساعت 12:21 صبح |[ پیام]
دست های تان را بگذارید روی کمرتان و به پشت از در خارج شوید. می دونید چیه؟ یاد سریال شلیک نهایی افتادم!

 چهارشنبه 86 دی 12 , ساعت 12:16 صبح |[ پیام]
دلت می خواست الان پیشم بودی؟

 چهارشنبه 86 دی 12 , ساعت 12:7 صبح |[ پیام]
آدم های جالبی هستیم؛ البته منظورم خودم بود!

 چهارشنبه 86 دی 12 , ساعت 12:2 صبح |[ پیام]
بعضی وقت ها آن چنان غرق سرمستی می شوی که نمی توانی باور کنی تا چند لحظه پیش چه برهوتی را تجربه می کردی.

 سه شنبه 86 دی 11 , ساعت 11:58 عصر |[ پیام]
بعضی وقت ها دوست دار کسی می شوی که هیچ وقت به ذهنت هم خطور نمی کرد روزی...
 سه شنبه 86 دی 11 , ساعت 11:52 عصر |[ پیام]
<   <<   61   62   63   64   65   >>   >