ساین اوت کردم که برم توی صفحه مدیریت وبلاگم اما یه چیزی اومد توی ذهنم؛ یهویی به یاد جاده عسلویه - کنگان افتادم. یاد 7-8 سال پیش به خیر.
جمعه 86 آذر 30
, ساعت 1:26 صبح |[ پیام]
اسمش مهم نیست؛ اما فامیلش این بود: افتاده. آدم جالبی بود، معلم جالبی هم بود. جالب که نه! کارش رو بلد بود. ولش کن اصلا. باحال بود دیگه.
جمعه 86 آذر 30
, ساعت 1:22 صبح |[ پیام]
یه نفر کامنت گذاشته شده؛ نوشته بازدید دیروزتون 313 تا بوده! و این رو هم گفته که به خاطر همین اومده توی وبلاگ!
جمعه 86 آذر 30
, ساعت 1:21 صبح |[ پیام]
ندارم چاره ای جز عشق و مستی...
که این بی چارگی تدبیر عشقه...
که این بی چارگی تدبیر عشقه...
جمعه 86 آذر 30
, ساعت 1:12 صبح |[ پیام]
درسته خیلی راحت می شه آقای هیلترینگ رو دور زد اما خیلی وقت ها حس اجرا کردن حتا یه نرم افزار بی دردسر هم وجود نداره. پس هیلتریست های عزیز! تو رو به جان همه کس و کارتان ذکورا و اناثا، این همه خرکی هیلترینگ نکنید؛ تا آرامش داشته باشیم.
پنج شنبه 86 آذر 29
, ساعت 11:2 عصر |[ پیام]