خیلی سخته چند سال بگذره و خانواده ت حتا یه ذره از اشکات رو نبینن. حتا یه خرده از دلتنگی هات رو نشنون. نشه بشنون. و تو مجبور باشی همه چیز رو پنهون کنی.
 پنج شنبه 86 آذر 29 , ساعت 1:51 صبح |[ پیام]
خیلی سخته اشک ریختن توی تاکسی؛ سخت تر این که مجبور باشی یه ساعت سوار یه پیکان باشی و توی تمام این مدت از چشمات اشک بیاد و مجبور چشمات رو به بیرون بدوزی که کسی نبینه.
 پنج شنبه 86 آذر 29 , ساعت 1:48 صبح |[ پیام]
بعضی وقتا مث روز برات روشن داره که فلان کار فلان نتیجه رو داره؛ اما باز میری طرفش. این یعنی اینکه لذت مستی بیشتر از زجر نشئگیه.
 پنج شنبه 86 آذر 29 , ساعت 1:41 صبح |[ پیام]
خیلی وقتا مثل الان می دونستم که اگه فلان موسیقی رو گوش کنم دلتنگی م بیشتر میشه اما باز گوش کرده م. مثل این که الان دارم گوش می کنم. سفر
 پنج شنبه 86 آذر 29 , ساعت 1:40 صبح |[ پیام]
موسیقی خیلی وقتا به درد دلتنگی م خورده، اما خیلی وقتا هم بدتر دلتنگم کرده.
 پنج شنبه 86 آذر 29 , ساعت 1:37 صبح |[ پیام]
شب دلتنگی. چند سالی همیشه همراهم بود و اینک چند سالی است که همیشه از من دور است.
 پنج شنبه 86 آذر 29 , ساعت 1:32 صبح |[ پیام]
شب دلتنگی. خیلی وقته که نمی تونم گوش کنم. خیلی وقته که شنیدنش همان و بغض و بعدشم اشک همان. خاطره رفتن؛ خاطره جدایی؛ گرچه اون رفتن و جدایی دیری نپایید اما حداقل نتیجه ش این شد که دیگه نمیشه گوش کنم.
 پنج شنبه 86 آذر 29 , ساعت 12:43 صبح |[ پیام]
سال 77 یه نوار گرفتم؛ شب دلتنگی حسین زمان. توی همون سال ها حسرت و فاصله محمد اصفهانی رو هم گوش می کردم. از موسیقی سنتی هم خوشم نمی اومد.
 پنج شنبه 86 آذر 29 , ساعت 12:30 صبح |[ پیام]
فعلا بسه دیگه. من او بسه. یادش به خیر؛ اشک هایی که ریختم...
 پنج شنبه 86 آذر 29 , ساعت 12:28 صبح |[ پیام]
تو این چند سال، همه هراسم این بود و اینه که نکنه سرنوشت من و علی مثل هم باشه. امیرخانی! خیلی ...
 پنج شنبه 86 آذر 29 , ساعت 12:23 صبح |[ پیام]
<   <<   81   82   83   84   85   >>   >