دیگر بس است... گریه امانم نمیدهد
گویا کنون به دل من رسیدهای
یک روز میرسد که در آغوش گیرمت
هرگز بعید نیست؛ خدا را چه دیدهای
مهران
گویا کنون به دل من رسیدهای
یک روز میرسد که در آغوش گیرمت
هرگز بعید نیست؛ خدا را چه دیدهای
مهران
یکشنبه 86 آذر 25
, ساعت 11:8 عصر |[ پیام]
مرا چه می شود امشب؟؟ تو گویی که صد کنیزک سیاه در اعماق دلم به رختکان چرکین پنجه بغض کشیده و بر آبروی سفید رویان چنگ ندامت میکشند. و باز اضطراب غروب کمرنگ حضورت دلم را به تلاطم میکشاند.
یکشنبه 86 آذر 25
, ساعت 11:6 عصر |[ پیام]
زهدک فی راغب فیک نقصان هض و رغبتک فی زاهد فیک ذل نفس
یکشنبه 86 آذر 25
, ساعت 11:2 عصر |[ پیام]
وقتی از چشم تو افتادم... نمیدانم چه شد
پیش رویت آنچه را یک عمر نشکستم شکست
نجمه زارع
پیش رویت آنچه را یک عمر نشکستم شکست
نجمه زارع
یکشنبه 86 آذر 25
, ساعت 11:0 عصر |[ پیام]
کاش نمیدانستم که خیلی چیزها را نمیدانم...
یکشنبه 86 آذر 25
, ساعت 10:55 عصر |[ پیام]
از من عبور میکنی و دم نمیزنی
تنها دلم خوش است که شاید ندیدهای
علی مهران
تنها دلم خوش است که شاید ندیدهای
علی مهران
یکشنبه 86 آذر 25
, ساعت 10:53 عصر |[ پیام]
شال و کلاه نو و
دستکشهای نو
این زمستان فرق میکند...
مرتضی کاردر
دستکشهای نو
این زمستان فرق میکند...
مرتضی کاردر
یکشنبه 86 آذر 25
, ساعت 10:51 عصر |[ پیام]