دلم میخواد صبح بروم کتابخانه تا شب. به هیچ چیز فکر نکنم ... الا اعداد ... الا گرفتن رگرسیون مرکب از اعداد ... از پر کردن شنصد صفحه تمرین. فقط فسفر بسوزونم و بخونم. یه فصلی هست توی کتاب تخصصیم که هنوز نخوندمش. دوست دارم منفجرش کنم ...
دوشنبه 86 آذر 26
, ساعت 1:19 صبح |[ پیام]
مهدی هم خسته بود. و ناراحت. مهدی تودار تر از بقیهاس. مهدی درد داشت. مهدی خسته بود. مهدی ... مهدی ... مهدی ... مهدی مرد است ...
دوشنبه 86 آذر 26
, ساعت 1:14 صبح |[ پیام]
به حامد گفته بودم که باید راس 11 خوابیده باشد. چشمانش را میدید ... خستگی از چشم و لب و لوچهاش میبارید... ساعت 11 و هشت دقیقه مطلب گذاشته ... فردا ببینمش ... چیز دیگهای غیر لبخند میتوانم نثارش کنم.
دوشنبه 86 آذر 26
, ساعت 1:13 صبح |[ پیام]
تولد حامد بود، همه نبودن ولی خوش گذشت. شاد بود. اگر زودتر هماهنگ میکردند میشد بقیه را هم جمع کرد. باید یاد بگیریم هزینه بعضیها را بدهیم. مخصوصا دوستی ... دوستی که ارزش دارد.
دوشنبه 86 آذر 26
, ساعت 1:11 صبح |[ پیام]
راننده تاکسی هم سن خودمان بود. دنده را مشتی عوض میکرد. خلاص را حرفهای بود. دو به سه را خوب میرفت. سرعتگیر که مثل قارچ است تو شهر، آرام نوازششان میکرد و میرفت ... راننده زندگی خوبی هستیم؟ دنده خلاص؟ سرعت گیر؟ نوازش ...
دوشنبه 86 آذر 26
, ساعت 1:8 صبح |[ پیام]
تازه وقتی فکر میکنم یه خدای بزرگ و مهربون دارم سعی میکنم تا میتونم قشنگ برقصم ( منظورم زندگیه ها )!!! چون خدای من زیباست و ریباییها رو دوست داره . دیگه غصه هی چیز رو هم نمی خورم خصو صا اینک رو 

دوشنبه 86 آذر 26
, ساعت 12:56 صبح |[ پیام]
خب دیگه چارلی چاپلین که با اون همه لودگی می شناسمش وقتی اینطور می گه من چرا نارحت باشم ؟ اصلا ناراحت چی باشم ؟
دوشنبه 86 آذر 26
, ساعت 12:53 صبح |[ پیام]
چارلی چاپلین میگه : شاید زندگی آن جشنی نباشد که آرزویش را داشتی اما حال که به آن دعوت شدی تا میتوانی زیبا برقص
دوشنبه 86 آذر 26
, ساعت 12:44 صبح |[ پیام]
آه که وادی خیال را چه راحت می توان گشتن و جولان دادن. در این وادی صد در بر آستان آرزوها باز یافته و هر آنچه خواهی، خواستن است و یافتنی خیالین. آه که باز منم و این وادی و خیال لمس حضور تو. خیالی خیالین.
یکشنبه 86 آذر 25
, ساعت 11:48 عصر |[ پیام]
بازگرد و در آغوش خورشید، زندگی رو تجربه کن. بازگرد و در پهنای بیکران دریا، آبی چشمانم را نظاره گر قدومت بین. بازگرد و التهاب شادی حضورت را در نی نی چشمان ناباورم شاهد باش.
یکشنبه 86 آذر 25
, ساعت 11:34 عصر |[ پیام]