سفارش تبلیغ
صبا ویژن
جویای احوال ما اگر باشی، فی‏الحال قلب‏مان سنگین شده است و دارد خودش را لوس می‏کند.
 دوشنبه 87 خرداد 13 , ساعت 2:21 عصر |[ پیام]
یادته اون وقتا چقدر دوست داشتم تحویلم بگیری؟ اون روز صبح یادته که طبقه دوم ساختمون شهید بهشتی روی اون صندلی سفیده نشسته بودم و داشتم توی اون دفتر جلد سورمه‏ای چیز می‏نوشتم؟ یادته؟ سال 83 بود. چه‏قدر خوش‏خیال بودم نه؟!
 دوشنبه 87 خرداد 13 , ساعت 2:15 عصر |[ پیام]

تا حالا به این فکر کردی چرا من هیچ خاطره‏ای از تو ندارم؟ فکر کردی چرا تا حالا یه بار نگفته‏م یادش به خیر اون روز این رو گفتی و...؟ فکر نکردی. می‏دونم


 دوشنبه 87 خرداد 13 , ساعت 2:9 عصر |[ پیام]

همیشه یه تکه‏ی زیارت جامعه رو بیشتر از همه جاش دوست داشته‏م. انگار می‏خواد به آدم بگه تو جز ما کسی رو نداری. انگار که نه! رسما به آدم می‏فهمونه جز خودشون کسی رو نداریم. لو وجدت شفعاء اقرب الیک...


 دوشنبه 87 خرداد 13 , ساعت 2:2 عصر |[ پیام]
لابد الان داری به این فکر می‏کنی که من که فلانم و فلانم چرا الکی دارم خودم رو واسه‏ت لوس می‏کنم. ولی باور کن من درباره‏ی هیچ‏کسی همچین فکری نکرده‏م تا حالا. بزار هنوز هم بتونم دلم رو بهت خوش کنم. باشه؟
 دوشنبه 87 خرداد 13 , ساعت 1:57 عصر |[ پیام]
تو که می‏دونی. تنها دل‏خوشیم شده همین سوالا. همین سوالایی که نگه‏شون داشتم برای اون روز. که بپرسم چرا اون روز این‏جوری کردی. چرا اون روز اون‏جوری کردی. چرا اون روز تحویلم نگرفتی. از این حرف‏ها. چشام پر اشکه. می‏فهمی؟ می‏فهمی. می‏دونم
 دوشنبه 87 خرداد 13 , ساعت 1:54 عصر |[ پیام]
همه‏ش ترسم از اینه که تو هم مثل آقای حیاتی اول بگی الان وقت جواب دادن به سوال نیست؛ بعد هم هیچ‏وقت به سوالام جواب ندی. می‏دونم خیلی خوبی؛ به خدا می‏دونم. اما می‏ترسم قرار باشه یکی از خوبی‏هات هم این باشه که سوالام جواب ندی.
 دوشنبه 87 خرداد 13 , ساعت 1:52 عصر |[ پیام]
نمی‏دونم باورکردنی هست یا نه! اما دوستت دارم. اون‏قدری دوستت دارم که با همه‏ی نقش‏ها و سمت‏هایی که داری، فقط دوست دارم باهات بازی کنم. می‏فهمی یعنی چی؟ تو می‏فهمی. شاید فکر کنی تو رو دست‏کم گرفته‏م؛ اما باور کن معناش این نیست.
 دوشنبه 87 خرداد 13 , ساعت 1:48 عصر |[ پیام]
می‏بینی چه لذتایی برای خودم دست و پا کرده‏م؟ بابت همین‏ها هم باید ممنون تو باشم. همون‏قدر که مدیونتم.
 دوشنبه 87 خرداد 13 , ساعت 1:43 عصر |[ پیام]

می‏بینی؟ لابد الان داری به این فکر می‏کنی که همه چیز رو به بازی گرفته‏م نه؟! ولی باور کن دست خودم نیست. دلم رو خوش کرده‏م به این‏که دست‏کم یه بازیه دیگه. یه بازی که دست‏کم یه لذت توش داره؛ و اونم لذت کشف توه. همین بسه برام.  


 دوشنبه 87 خرداد 13 , ساعت 1:40 عصر |[ پیام]
<   <<   21   22   23   24   25   >>   >