کاش من مثل منصور بودم؛ که هر روز که از خواب بیدار می شد همان روز قبل برایش تکرار می شد. امشب بعد از ماه مبارک اولین بار بود که چشمم به جمال دلربای تلویزیون روشن شد.
 چهارشنبه 86 آذر 28 , ساعت 1:24 صبح |[ پیام]
دل داره پرپر می زنه...
 چهارشنبه 86 آذر 28 , ساعت 1:14 صبح |[ پیام]
حکما ذخیره نمی کند کسی مگر آن که کشیده باشد. یاعلی مددی
 چهارشنبه 86 آذر 28 , ساعت 1:13 صبح |[ پیام]
حکما مست که باشی از ترس نشئگی آرزو می کنی کاش ننوشیده بودی. یا علی مددی
 چهارشنبه 86 آذر 28 , ساعت 1:13 صبح |[ پیام]
شاکرم. خودتم می دونی. همین کورسوها هم نعمتیه. لابد بیشتر از این شرافتش رو ندارم. طعنه نمی زنم. خودتم می دونی.
 چهارشنبه 86 آذر 28 , ساعت 1:11 صبح |[ پیام]
حکایت های پرشرر دارم
چه بزمی با تو تا سحر دارم.
 چهارشنبه 86 آذر 28 , ساعت 1:11 صبح |[ پیام]
و اون روز که محمدجواد بی خبر اومد نمایشگاه حالم خیلی بد شد. کسی ندید. تا وقتی بود مست بودم، مست مست؛ اما وقتی رفت بغض تازه آمد. تا برسم خونه خودم رو نگه داشتم اما وقتی رسیدم ...
 چهارشنبه 86 آذر 28 , ساعت 1:9 صبح |[ پیام]
اون روز که عهد کردم جایی نباشم که محمدجواد اونجا باشه خیلی حالم بد بود. منتظرم حالم بد بشه.
 چهارشنبه 86 آذر 28 , ساعت 1:8 صبح |[ پیام]
دارم ذخیره می کنم.
 چهارشنبه 86 آذر 28 , ساعت 1:6 صبح |[ پیام]
به قیوم گفتم تو که بچه ت اینقدر آرومه نباید اینجوری خوابش کنی؛ با این گول زنکا! گفتم همین یه ذره که بیتابی می کنه رو باید با بغل کردن آرومش کنید. ولی معلوم بود این کاره نیست. خانومش رو ندیدم اما معلوم بود اوشون هم اینکاره نیستن. چون بچه هه از اول تا آخر پیش ما بود!
 چهارشنبه 86 آذر 28 , ساعت 1:4 صبح |[ پیام]
<   <<   81   82   83   84   85   >>   >