عجیب حال میدهد!
با شکلک گذاشتن به جای عنوان، یک جورهایی صفحه اصلی پارسیبلاگ «جون» را هک کردم.

با شکلک گذاشتن به جای عنوان، یک جورهایی صفحه اصلی پارسیبلاگ «جون» را هک کردم.

دوشنبه 86 آذر 19
, ساعت 10:4 صبح |[ پیام]
طرح نوشتن یعنی گول مالیدن بر سر مسئولینی که میدانند باید سرشان گول مالیده شود.
اصلا وقتی یک مسئولی میگوید طرح را بنویسید و برای یه جلسه وقت تعیین کنید یعنی اینکه بیا سرم رو گول بمال.
من نخواهم گول بمالم باید چه کسی را ببینم؟
اصلا وقتی یک مسئولی میگوید طرح را بنویسید و برای یه جلسه وقت تعیین کنید یعنی اینکه بیا سرم رو گول بمال.
من نخواهم گول بمالم باید چه کسی را ببینم؟
دوشنبه 86 آذر 19
, ساعت 10:0 صبح |[ پیام]
مادر میگه: خودت رو لوس نکن. پاشو برو شیر بیار.
دوشنبه 86 آذر 19
, ساعت 6:8 صبح |[ پیام]
دست مادر و روی ماه خداوند را میبوسم. گلها همه آفتابگردانند.
دوشنبه 86 آذر 19
, ساعت 6:6 صبح |[ پیام]
من: نهار کجا خوردی؟
اون: چه اهمیتی داره؟ تنهایی. یه جای چرک و کثیف. اصلا حال نداد. فقط برای رفع گرسنگی بود. صبحونه هم نخورده بودم
من: فقط هانگریت رو برطرف کرد؟ سوشیالت رو تامین نکرد؟
اون: انرژیم رو تحلیل برد. فانم هم نابود شده. با هیش کی نمیتونم حرف بزنم.
اون: چه اهمیتی داره؟ تنهایی. یه جای چرک و کثیف. اصلا حال نداد. فقط برای رفع گرسنگی بود. صبحونه هم نخورده بودم
من: فقط هانگریت رو برطرف کرد؟ سوشیالت رو تامین نکرد؟
اون: انرژیم رو تحلیل برد. فانم هم نابود شده. با هیش کی نمیتونم حرف بزنم.
یکشنبه 86 آذر 18
, ساعت 7:1 عصر |[ پیام]
من میگم: خیلی حیف شد.
اون میگه: آخه حسن نمینویسه.
اون یکی میگه: بگو به درک
اون میگه: آخه حسن نمینویسه.
اون یکی میگه: بگو به درک
یکشنبه 86 آذر 18
, ساعت 6:46 عصر |[ پیام]
حسن ساعت هفت کلاس داره. حسن از آقای نواب میترسه
یکشنبه 86 آذر 18
, ساعت 5:36 عصر |[ پیام]