اوه ببخشید. نسکافه نبود؛ انگاری.
کاپوچینو میخورییییییییم.
کاپوچینو میخورییییییییم.
چهارشنبه 86 آذر 21
, ساعت 1:6 صبح |[ پیام]
اولین باری که فهمیدم میشود توی این ظرف شیشهایها تخممرغ نیمرو کرد، رسما شاخ در آوردم.
حالا توی همان ظرف قرمهسبزی داغ می کنم؛ آنهم با فلفل فراوان.
چهارشنبه 86 آذر 21
, ساعت 1:2 صبح |[ پیام]
تو هم باشی دوست نداری تمام شود.... نسکافهای که مادرت داده باشد دستت.
چهارشنبه 86 آذر 21
, ساعت 12:43 صبح |[ پیام]
امروز اینترنت نداشتم. چند صفحه برگردم عقب؟
چهارشنبه 86 آذر 21
, ساعت 12:2 صبح |[ پیام]
حامد میخواهد یکدست بازی کند. من میشوم تماشاچی.
سه شنبه 86 آذر 20
, ساعت 11:22 صبح |[ پیام]
حامد جان! این رفتار های منفعلانهت رو هم دوست دارم ها ولی ناشی از ضعف روحیت.
دوشنبه 86 آذر 19
, ساعت 6:13 عصر |[ پیام]
ما قبلا ها وقتی کم میآوردیم پشت سر یه سری شعر بچه گونه قایم میشدیم.
بزرگ میشی یاد میگیری عزیزم.
بزرگ میشی یاد میگیری عزیزم.
دوشنبه 86 آذر 19
, ساعت 6:8 عصر |[ پیام]
حامد که میخنده ها.
چیه! فکر نکن میخوام بگم انگار دنیا رو بهم دادن.
حامد وقتی میخنده من از دندون خرابش خندم میگیره.
چیه! فکر نکن میخوام بگم انگار دنیا رو بهم دادن.
حامد وقتی میخنده من از دندون خرابش خندم میگیره.
دوشنبه 86 آذر 19
, ساعت 6:3 عصر |[ پیام]
اصلا هیچ احتیاجی به ساز نیست. همینشکلی داری میرقصی حامد جان
دوشنبه 86 آذر 19
, ساعت 5:59 عصر |[ پیام]
موبایل حسن به جای ویبره توش تراکتور روشن میکنن
دوشنبه 86 آذر 19
, ساعت 5:53 عصر |[ پیام]