میگم خب تو هم بیا... چه اشکالی داره؟
میگه پول ندارم...
اومدم بگم خب بیا من پول دارم... ولی نداشتم... نگفتم... نمییاد... نشد... حالم بده.
میگه پول ندارم...
اومدم بگم خب بیا من پول دارم... ولی نداشتم... نگفتم... نمییاد... نشد... حالم بده.
چهارشنبه 86 آذر 14
, ساعت 9:11 صبح |[ پیام]
وقتی نگاه میکنی، کار من «آه» کردن است
جان به فدای چشم تو، این چه نگاه کردن است
جان به فدای چشم تو، این چه نگاه کردن است
چهارشنبه 86 آذر 14
, ساعت 9:9 صبح |[ پیام]
جالبی قضیه اینجاست که من کلی کار دارم و به جاش نشستم اینجا اینکنگاری میکنم. نا سلامتی امروز داریم میریم مشهدا! سلامتی مسافران اسلاااااام... بلند صلوات ختم کن!
چهارشنبه 86 آذر 14
, ساعت 9:6 صبح |[ پیام]
اصلا ربطی نداره ولی از چند دقیقهی پیش تا حالا یاد این آلبوم اصفهانی افتادم:
آفتاااااااب مهربانی ی ی ی... سایهی تو بر سر من...
آفتاااااااب مهربانی ی ی ی... سایهی تو بر سر من...
چهارشنبه 86 آذر 14
, ساعت 9:4 صبح |[ پیام]
وقتی که ما میخوابیم، اینکیها بیدارن...
برای وبلاگ خود، پستهای خوب میذارن
ماشالا همه شبزندهدار... شیطونها چرا آیدیهاتون خاموش بود پس؟!
چهارشنبه 86 آذر 14
, ساعت 9:2 صبح |[ پیام]
احساس میکنم مردهام... آخ روحم درد میکند؛ عینهو یک آدم مرده!
چهارشنبه 86 آذر 14
, ساعت 8:59 صبح |[ پیام]
بار اولیه که طعمش رو میچشی!! مریضی و موندی خونه، به جای استراحت، اومدی نشستی پای نت و می نویسی. زیادم بد نیست. مخصوصا که تولدتم باشه و از اول صبح ، همه برات اس ام اس بفرستند (از کلمه پیامک خوشم نمیاد).
چهارشنبه 86 آذر 14
, ساعت 8:49 صبح |[ پیام]
حواست نیست، یه چیزی میگی. طرف بهش برمیخوره. ماست مالی میکنه ولی انگار بیفایدس. شرایط قابل بازگشت نیست.
چهارشنبه 86 آذر 14
, ساعت 2:54 صبح |[ پیام]
خوابم نمی برد!...این جا هم که قرار است هر چه می خواهد دل تنگ...
دو رکعت نماز عشق به نیت تولد غلام علی!
یا علی مدد(ی)...
چهارشنبه 86 آذر 14
, ساعت 2:13 صبح |[ پیام]
فردا هشت تا ده امتحان دارم. ده تا دوازده کلاس سنگین تخصصی. وحشتناکه. میخوایم بریم مشهد و ذهنم مشغوله. حال خالم هم اصلا خوب نیست. تولد دو تا بهترین دوستام هم هست. مشهد هم که دارم میرم. مغز هنگ کرد.
چهارشنبه 86 آذر 14
, ساعت 2:13 صبح |[ پیام]