باز باران و صدای ریزش بی ترحم اشک/ باز باران و یاد آخرین نگاه خیس بدرقه راهت/ هیچ صدایی جز صدای خشک باران و ریزش اشک غم از ناودان دل منتظرم نمی آید/ باز باران و یاد غم و یاد غم و یاد غم...
دوشنبه 86 آذر 26
, ساعت 4:51 عصر |[ پیام]
باران که میبارد، سرخوشی کودک درسنخوانی را پیدا میکنم که به خاطر تعطیلی مدرسهاش احساس خوشبختی میکند. وقتی باران میبارد انگار همهی کارهایم در یک روز شاد تعطیل میگذرد. لذت میبرم از کار در روز تعطیل.
دوشنبه 86 آذر 26
, ساعت 4:49 عصر |[ پیام]
باز باران و صدای ریزش شبنم در کویر خشک بی تابی ها/باز باران و یاد صدای محکم قدمهایت در کوچه باغهای پاییزی دلم/ باز باران و یاد قوس هفتم رنگین کمان نگاهت/ باز باران و یاد تو و یاد تو و یاد تو....
دوشنبه 86 آذر 26
, ساعت 4:45 عصر |[ پیام]
این کتاب Play writing را خواندهاید؟ جالب است. فنون نویسندگی خلاق را آموزش میدهد. یکی از تمریناتش جالب بود؛ میگفت: «در طول یک 24 ساعت تمام حواس خود را الغاء کنید و فقط هر چه را که با گوش میشنوید در دفترچهای ثبت کنید.» به نظرم جالب آمد.
دوشنبه 86 آذر 26
, ساعت 4:43 عصر |[ پیام]
از عبارت کلیشهای و نخنما شدهی «راقم این سطور» حالم به هم میخورد. بدبختی اینجاست که بعضی فکر میکنند باعث زیبایی متنشان میشود.
دوشنبه 86 آذر 26
, ساعت 3:40 عصر |[ پیام]
پانصدتومان وجه رایج مملکت میدهیم و یک سیدی میخریم؛ میشویم آرشیتکت.
دوشنبه 86 آذر 26
, ساعت 3:36 عصر |[ پیام]
یوسف شیخی، این رمان را نقد محتوایی کرده است. دارم میخوانمش برای صفحهی داستان فیروزه. از این که در زیرتیترش نوشته «نقد محتوایی» و ادعای نقد داستانی نکرده است خوشم آمد.
دوشنبه 86 آذر 26
, ساعت 3:29 عصر |[ پیام]
امروز داستانم در کارگاه داستان آقای محمودی ایرانمهر نقد میشود. خوشحالم.
دوشنبه 86 آذر 26
, ساعت 3:25 عصر |[ پیام]
به علی هم گفتم. من همیشه مقصرم. آن ها که تا امروز با من رابطه ای نداشته اند بدانند و عبرت بگیرند. من همیشه کارهایی می کنم که همیشه مقصرم. همیشه. همیشه. پس فکری به حال خودتان بکنید.
دوشنبه 86 آذر 26
, ساعت 1:57 عصر |[ پیام]
می بینی؟ آدمای منفی همیشه خروجی منفی دارن. مثل من. راستش رو بخوای دوست دارم دربند مثبت و منفی نباشم؛ اما نمی شه.
دوشنبه 86 آذر 26
, ساعت 1:53 عصر |[ پیام]