سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از رقصیدن خسته شده‏ام. با سازی که آهنگ منظم و منطقی نداشته باشد نمی‏شود رقصید... هرچه‏قدر هم که رقاص ماهری باشی... .
 دوشنبه 86 آذر 26 , ساعت 1:3 عصر |[ پیام]
سعی می کنم از دوستی انتظار بی جا نداشته باشم؛ سعی می کنم حتا انتظار اعتماد هم نداشته باشم...
 دوشنبه 86 آذر 26 , ساعت 12:59 عصر |[ پیام]
همه هراسم این است که فردای قیامت همه آن ها که سیلی ازشان خورده ام عفو شوند و من به خاطر همه سیلی هایم عقاب شوم. هراسم از این است که بگویند یارو وظیفه خودش دانسته است به تو سیلی بزند اما تو حق نداشتی سیلی بزنی. من این قانون های ...
 دوشنبه 86 آذر 26 , ساعت 12:58 عصر |[ پیام]
شماره جدید چارقد..
البته از ظاهر بهتر شده اما خنده های موقع ویراس داریمان جالب بود.
 دوشنبه 86 آذر 26 , ساعت 10:29 صبح |[ پیام]
من.
من و شعر .
من و شاعر.
چه حرف‌ها
 دوشنبه 86 آذر 26 , ساعت 10:25 صبح |[ پیام]
روزگار، مهدی را هم شاعر کرد. گفت شعرم را نگذار روی اینک وگرنه تابلویش می‏کردم. شاعر بعدی کیست خدا می‏داند... .
 دوشنبه 86 آذر 26 , ساعت 7:59 صبح |[ پیام]
خانه‏ی همسایه، یک درخت نخل دارد. الان که دارد باد می‏وزد، نخل خانه‏ی همسایه را آشفته کرده است و تکان‏تکان می‏دهد. یاد سفر جنوب افتاده‏ام... یاد گل و لای شلمچه؛‏ نه شلمچه‏ی آباد سال گذشته، شلمچه‏ی 12 سال پیش که به جز گل و نخل‏های سوخته چیزی نداشت.
 دوشنبه 86 آذر 26 , ساعت 7:58 صبح |[ پیام]
به جان هر کس که دوست داری امروز را ببار... ببار تا بشود کمی زیر چتر بارانت قدم زد.
 دوشنبه 86 آذر 26 , ساعت 7:55 صبح |[ پیام]
دل هوا گرفته است. گمانم امروز، روز اشک و آه آسمان باشد.
 دوشنبه 86 آذر 26 , ساعت 7:52 صبح |[ پیام]
لذت ... دوست داشتم توی وبلاگم در مورد لذت بنویسم. در مورد لذت اعتیاد، شهوت، سرعت، مال دنیا ... کلا در مورد لذت ... متاسفانه جنبه‏ش نیست. دو کلام حرف بزنی ... چیزت می‏کنن ...
 دوشنبه 86 آذر 26 , ساعت 1:32 صبح |[ پیام]
<   <<   46   47   48   49   50   >>   >