تو را می خوانم ای بلندای نیاز من. تو را میخوانم ای همه خوبی و صفا. تو را می خوانم و می جویمت ای همه هستی من. تو را می جویم و میشنوم ای همه صدای بلند ادعونی. تو را می خوانم و می بینمت ای همه استجابت و نگاه.مرا دریاب ای همه نگاه.


 یکشنبه 86 دی 2 , ساعت 3:1 صبح |[ پیام]

حتا عرضه قهر کردن هم ندارم. به اندازه یه بچه 4 ساله هم عرضه ندارم که وقتی از مامانش کتک بیجا می خورده میگه قهر قهر قهر. چیه می خوای بگی اون بچه چهار ساله نمی فهمه؟ می خوای بگی بیجا بودن یا به جا بودن رو مامان باید تشخیص بده؟ باشه. راحت باش.


 یکشنبه 86 دی 2 , ساعت 3:0 صبح |[ پیام]
من اگه گربه م حتا از روی قصد سر تا پام رو خیس کثافت می کرد نمی تونستم حتا دستم رو روش بلند کنم. لابد من خیلی خُلم. حتما همین طوره...
 یکشنبه 86 دی 2 , ساعت 2:58 صبح |[ پیام]

حرفای من نتیجه ای جز اتیش نداره. شکی ندارم. بازم التماس دعا دارید؟


 یکشنبه 86 دی 2 , ساعت 2:56 صبح |[ پیام]
آن ها که حرف های تو را می زنند می گویند تو حق داری دستور بدهی؛ می گویند حق داری هر چیزی بخواهی. اما نگفته بودند ممکن است به حرف های خودت عمل نکنی. من باید چیکار کنم که گول خورده م؟ یا باید اونا رو جریمه کنی یا خودت جبران کنی. منتظر هم نمی خوام بمونم.
 یکشنبه 86 دی 2 , ساعت 2:55 صبح |[ پیام]

چرا یاد داستان موسی و شبان افتادم. مطمئنم که داره می شنوه و از مناجات بنده اش با خودش اونم با این صمیمیت لذت می بره.

منم التماس دعا دارم...میشه؟؟


 یکشنبه 86 دی 2 , ساعت 2:53 صبح |[ پیام]

لابد می‏خواهی بگویی به درک که اشک ریختی. اشتباه نکن! خودت گفتی. قراردادی بود که خودت نوشته بودی؛ حتا نیازی به امضای من هم ندیدی. خودت گفته بودی؛ خودت. من اهل صبر کردن نیستم؛ تا کی می خواهی زیر همه چیز بزنی؟


 یکشنبه 86 دی 2 , ساعت 2:53 صبح |[ پیام]
گریه‏‏های من تئاتر نبود که بیایی و بنشینی و تماشا کنی و بروی. گریه‏های من برای لرزاندن دل تو بود؛ دلت اگر می‏لرزید مزدی نمی‏خواستم، اما حال باید هزینه‏اش را بدهی.
 یکشنبه 86 دی 2 , ساعت 2:52 صبح |[ پیام]

دل کندن و رفتن پیش تو آسان بود
روزی به من گفتی دیگر نمی‏مانم
گفتم که می‏میرم، گفتی که می‏دانم...
باور نمی‏کردم هرگز جدایی را
آن آمدن با عشق؛ این بی‏وفایی را...


 یکشنبه 86 دی 2 , ساعت 2:49 صبح |[ پیام]

خیلی بی‏معرفتی. اگه گربه داشتم همیشه هواش رو داشتم اما اگه این‏جوری باهام حرف می‏زد هر کاری می‏خواست براش می کردم. دست‏کم به اندازه قوانین حمایت از حقوق حیوانات بهم توجه کن. ببین! من خیلی گاوم. راضی‏ام با من معامله گاو کنی. به خدا راضی‏ام.


 یکشنبه 86 دی 2 , ساعت 2:47 صبح |[ پیام]
<   <<   86   87   88   89   90   >>   >